تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تاریخ

ناریخ

بزرگداشت فردوسی

 

 

 

25 تا 30 اردیبهشت بزرگداشت

 

 

فردوسی بزرگ


تاریخ

سلسله سامانیان
دسته بندی : سلسه سامانیان,,
  • بازدید : (222)


قلمرو سامانیانقلمرو سامانیان

حکومت سامانیان بعد از نابودی حکومت طاهریان روی کار آمد.این دودمان کهن ایرانی (۲۶۱ – ۳۹۵ ق / ۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) در زمان حکومت خود بر سرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمان‌روایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند.سامانیان از نوادگان بهرام چوبین ساسانی بودند که آیین زرتشتی داشتند و از مردمان بلخ بودند.بنیانگذار این سلسله نصر یکم و گروهی از فرمانروایان برجسته او بود.

 

او توانست با روی کار آمدنش اوضاع ایران را سرو سامان دهد و آرامشی نسبی را برای ایرانیان فراهم کند.البته این آرامش همیشگی و در زمان همه حاکمان نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به شمار می‌رفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حمله‌های تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی می‌کردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیین آناتولی به دست نمی‌آمد. در فرارود و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت می‌گرفت. که از این میان تنها بهره عمده‌ای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قره خانیان یا ایلخانان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گوک تورک‌ها به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.در دوره ایران سامانی، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در امور اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعرانی ایرانی همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ – ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ – ۷۰ ق / ۹۳۵ – ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونه‏ای از زبان ملی خود که از تکمیل و تلفیق لهجه‏های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دبار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان «فارسی جدید» رواج پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است.سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرائی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکل‌گیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزائی دارند.در دوره سامانیان، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی دری همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ – ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ – ۷۰ ق / ۹۳۵ – ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه ‏های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه‌های عربی به آن راه یافت که این امر تا اندازه‌ای نتیجه پیشرفت جهانی تمدن اسلام بوده‌است.

امیران سلسله سامانی

  1. سامان خدا
  2. اسد بن سامان
  3. یحیی بن اسد
  4. نصر بن احمد (۲۷۹ – ۲۵۰ ه‍. ق.)
  5. اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه‍. ق.)
  6. احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه‍. ق.)
  7. نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه‍. ق.)
  8. نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه‍. ق.)
  9. عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه‍. ق.)
  10. منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه‍. ق.)
  11. نوح بن منصور، معروف به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه‍. ق.)
  12. منصور بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۷ ه‍. ق.)
  13. عبدالملک بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۹ ه‍. ق.)
  14. اسماعیل بن نوح (۳۸۹ – ۳۹۰ ه‍. ق.)

این سلسله بعد از چندی که حکومت کرد مانند دیگر حکومت ها سقوط کرد که عواملی در آن وجود داشت که در زیر به این عوامل میپردازیم.

عوامل درونى

در مورد اوضاع مطلوب اقتصادى و تجارى ماوراءالنهر و رفاه نسبى مردم در عهد سامانیان لازم به ذکر است این وضع مطلوب تا اخر عمر دولت سامانیان استمرار نیافت. چه عواملى موجب بروز این مسئله شد و این موضوع چه پیامدهائى را در برداشت؟ در پاسخ به این سؤال دو دلیل عمده را مى‌توان برشمرد یکى افزایش هزینه دولت و دیگر کاهش درآمد آن. اما از مهم‌ترین عوامل افزایش هزینه دولت ایجاد نظام گسترده دیوانى بود که باعث استخدام شمار زیادى از کارمندان حقوق بگیر شد و همچنین تشکیل و نگهدارى نیروى نظامى سازمان یافته، هزینه‌هاى بسیارى داشت. راجع به دلایل کاهش درآمد دولت باید گفت که ایجاد نظام گسترده دیوانى و رواج بازرگانی، گسترش و رونق شهرها و پیشرفت صنایع را به‌دنبال داشت رونق روزافزون شهرها از یک سو و بى‌توجهى دولت به امور روستاها از سوى دیگر موجب روى آوردن جمع زیادى از دهقانان به شهرها شد و کساد کار کشاورزى آغاز گردید۱. موضوع دیگر آن بود که دولت براى تأمین هزینه روبه افزایش سپاه مجبور به واگذارى درآمد (اقطاع) پاره‌اى از زمین‌هاى کشاورزى به سران سپاه شد. همچنین جمعى از تجار با خرید زمین‌هاى زراعتى به جمع مالکان زمین پیوستند. افزایش املاک سلطنتى و نیز وسعت روزافزون املاک موقوفه باعث شد که ”خاندان‌هاى قدیمى سنتى در برابر نوزمینداران از جمله سوداگران و بلندپایگان نظامى جاى خالى کردند“ (تاریخ از اسلام تا سلاجقه (کمبریج۴) ص ۱۳۴). به‌عبارت دیگر با ضربه‌هائى که به قدرت و حیثیت دهقانان زمین‌دار محلى وارد شد ”عقب‌نشینى اشرافیت موروثى کهن که شرف او به آل و تبار بود در برابر این ملاکین جدید کاملاً طبیعى مى‌نمود“ (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). مسلم است که دل‌سردى دهقانان به رکود وضعیت کشاورزى مى‌انجامد و این موضوع موجب مى‌شد که صدور محصولات کشاورزى که یکى از اقلام صادراتى دولت سامانى به سرزمین‌هاى اطراف و از منابع درآمد دولت بود دچار اختلال شود. اما مهم‌ترین پیامد اجتماعى و سیاسى این رکورد اقتصادی، انحطاط طبقه دهقان بود که در واقع ستون فقرات دولت به‌شمار مى‌آمد و به قول فراى کاهش قدرت و نفوذ طبقه دهقان داراى نتایجى پردامنه بود و آن را مى‌توان از جمله عوامل تسلط ترکان بر ماوراءالنهر به شمار آورد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). نظر به اهمیت موضوع لازم است در این زمینه بیشتر توضیح داده شود.

(۱). حفارى‌هاى باستان‌شناسی، مهاجرت دهقانان به شهرها را تأیید مى‌کنند. زیرا که ”تعداد کوشک‌ها و قلاعى که در نقاط مختلف واحه بخارا در دوره پیش از سامانیان بس زیاد بود در پایان دوره سامانیان بسیار ناچیز شد“ (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۰).

چنانکه مى‌دانیم سامانیان خاستگاه دهقانى داشتند و بنابراین پشتیبان و مدافع این طبقه و مروج سنن آنها بودند. از جمله دلایل این موضوع آنکه سامانیان هیچ‌گاه سعى نکردند امرا و فرمانروایان محلى را از میان بردارند و از طریق رابطه دست نشاندگى با فرمانروایان محلى نواحى مختلف سرزمین تحت سلطه خود، ارتباط داشتند. از آنجا که دستگاه حکومت مداراگر سامانیان نه تنها بر منافع طبقه دهقان آسیبى وارد نمى‌آورد بلکه آن طبقه را تقویت نیز مى‌کرد، فرمانروایان محلى و دهقانان نیز از امارت سامانیان پشتیبانى مى‌کردند (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۷۷-۷۶). اما با توجه به آنچه از اواسط دوره سامانى موجب زوال تدریجى طبقه دهقان شد مى‌توان گفت که سامانیان یکى از نقاط اتکاى خود را از دست دادند.

 

چنانکه مى‌دانیم در آغاز تشکیل حکومت سامانى سپاه این دولت متشکل از نیروى رعایائى بود که دهقانان مناطق مختلف در اختیار امیر سامانى مى‌گذاشتند همچنین نیروى مردمى خودجوش در مواقع ضرورت در خدمت سامانیان قرار مى‌گرفت. به‌عنوان مثال هنگامى که عمرولیث صفارى قصد حمله به ماوراءالنهر را داشت امیراسماعیل سامانى براى مقابله با او ”اندر ماوراءالنهر منادى کرد که عمرو آمد که ماوراءالنهر بگیرد و مردمان بکشد و مال‌ها غنیمت کند و زنان و فرزندان را برده کند“ (تاریخ سیستان، ص ۲۵۵). و با این تبلیغات بود که ”هرچه اندر ماوراءالنهر کس بود مردان کارى همه با او برخاستند و به حرب عمرو آمدند گفتند به مردى کشته شویم به از آن که اسیر …“ (تاریخ سیستان، ص ۲۵۵). اما به جاى این سپاه مردمى لشکرى دائمى متشکل از عناصر غالباً ترک جایگزین شد. افزایش قدرت سپاهیان ترک و تقاضاهاى مالى روزافزون آنها به‌تدریج دستگاه ادارى مملکت را در خدمت آنها قرار داد. در واقع از زمان امیرنوح‌بن نصر سامانى (۳۴۳-۳۳۱ق) انحطاط دولت سامانى آغاز شد. نوح‌بن نصر کمى پس از استقرار بر تخت حکومت با مشکلات مالى روبه‌رو شد و به افزایش میزان مالیات‌ها تا دو برابر اقدام کرد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۲۴). با این همه وزیر او ”الحاکم“ نتوانست توقعات مالى سپاهیان را برآورده سازد و جان بر سر این کار گذاشت (زین‌الاخبار، ص ۳۵۱). این موضوع مقدمه درگیرى مستمر دیوانسالاران (که اغلب خاستگاه دهقانى داشتند) و سپهسالاران بود و به‌تدریج نظامیان بر دیوانسالاران برترى یافتند. در عهد نوح‌بن منصور (۳۸۷-۳۶۵ق) وزیر ابوالحسین عتبى در جهت بازگرداندن اقتدار دیوانسالاران تلاش بسیارى کرد کوشش‌هاى آن وزیر لایق با قتل فجیع او به توطئه امراى سپاه بى‌نتیجه ماند (ترجمه تاریخ یمینی، ص ۶۰-۵۷). پس از او نیز بیشتر وزرا سرنوشتى حزن‌آور داشتند. در چنین احوالى اقتدار حکومت و دولت سامانى بازیچه اهداف سران سپاهى شد. آنچه بر این مشکلات مى‌افزود خردسالى و بى‌تجربگى بسیارى از امیران سامانى بود و این امر موجب مى‌شد که آنها نقشى در تحولات جارى نداشته باشند. آنها در واقع اسمى از امارت داشتند و در عمل، قدرتمندان دربار حکومت مى‌کردند.

 

عوامل بیرونى

شورش‌هاى پى‌درپى سران سپاه سامانى فرصتى مناسب در اختیار دول همجوار سامانیان قرار داد تا در امور آن حکومت دخالت کنند. به‌عنوان نمونه‌اى روشن مى‌توان گفت بى‌تردید قدرت مهار نشدنى سیمجوریان ترک نژاد و طغیان علنى آنها برضد سامانیان موجبات دخالت آل‌بویه، قراخانیان و غزنویان را در امور داخلى حکومت سامانى فراهم آورد. در جهت‌گیرى‌هاى سیاسی-نظامی، آل‌بویه با حمایت از سیمجوریان در اندیشه صدمه زدن بر رقیب دیرین خود یعنى سامانیان بودند، غزنویان با حمایت از سیمجوریان در اندیشه صدمه زدن بر رقیب دیرین خود یعنى سامانیان بودند، غزنویان با حمایت از سامانیان به کسب قدرت در حکومت سامانیان مى‌اندیشیدند و قراخانیان در این جار و جنجال مطامع ارضى خود را تعقیب مى‌کردند.

با سرکوب سیمجوریان، غزنویان در امور داخلى سامانیان نقشى تعیین‌کننده یافتند و قراخانیان نیز به اهداف خود نزدیک‌تر شدند؛ اما سامانیان همچنان با خودسرى‌هاى سران نظامى مواجه بودند. در این حال بود که امیرمحمود غزنوى به بهانه تنبیه سرداران متعرض به منصور سامانى به خراسان وارد شد و آن سرزمین را به قلمرو خود افزود و ایلک‌خان با عنوان حمایت از امیرعبدالملک خردسال به ماوراءالنهر لشکر کشید و سلسله سامانى را برانداخت. آری، در شرایطى که دولت سامانى از درون پوسیده بود ضربه خارجی، کارآمدى بسیار داشت و مسلم است که با از میان رفتن نیروهائى که انگیزه ملى و احساسات قومى داشتند، نیروى مقاومى در برابر هجوم ترکان قراخانى وجود نداشت به‌ویژه آنکه ترکان مهاجم تقریباً نیم قرن قبل، اسلام پذیرفته بودند و به زعم فقها جنگیدن اهالى ماوراءالنهر با ترکان مسلمان مجوز شرعى نداشت۱.

(۱). باسورث راجع به جهت‌گیرى فقها در جریان حمله ایلک نصر قراخانى چنین نوشته است: ”خطیبان بخارا چون مواجب‌بگیر سامانیان بودند مى‌کوشیدند تا مردم را به حمایت امرا تحریض کنند … اما مردم با فقیهان که نمایندگان تمایلات مذهبى عامه بودند رأى زدند و آنان خلق را از برگرفتن سلاحح و به مخاطره‌افکندن جان خود علیه مسلمانان نیک که قراخانیان باشند بر حذر داشتند و فتوى دادند که ”اعتزال الفتنه اولی“ (تاریخ غزنویان، ج۱، ص ۳۳-۳۲).

 


ایران

رباعیات خیام

 

ای کاش که جای آرمیدن بودی

 

یا این ره دور را رسیدن بودی

 

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک

 

چون سبزه امید بر دمیدن بودی


پرسپولیس

 

چرا به تخت جمشید «پرسپولیس» می گفتند؟


چرا به تخت جمشید «پرسپولیس» می گفتند؟

زنده یاد علی سامی در کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی؛ شوش ـ هگمتانه ـ تخت جمشید» خواننده را با جلوه های درخشان هنر ایرانی در تخت جمشید آشنا می کند و حاصل سال ها تحقیق و کاوش های باستان شناسی خود را به شیوه ای دقیق در اختیار علاقه مندان قرار می دهد. این کتاب پس از سال ها دوباره بازچاپ شده است.

تخت جمشید، تنها مجموعه ای از کاخ ها، بخش های اداری دولت هخامنشی و پرستشگاه ها نیست، بلکه نموداری از شکوهمندی هنر و ذوق ایرانی نیز به شمار می رود. از این رو است که تخت جمشید را نموداری از اندیشه رسا و هنرورزی چیره دستانه ایرانیانی دانسته اند که در آن روزگاران، بر قلمرو پهناوری از جهان، حکم می راندند.

علی سامی در ابتدا یادآوری می کند که کتاب او نتیجه کاوش ها و بررسی های سی ساله در تخت جمشید است (از ۱۳۱۰ تا ۱۳۴۰ خورشیدی). در این میان، خود او در ۲۱ سال پایانی، وظیفه کاوش در تخت جمشید را بر عهده داشته است. از این رو آنچه در این کتاب عرضه می کند، نه تنها از دقت پژوهشگرانه ای برخوردار است، بلکه نتیجه حفاری ها و کاوش های باستان شناسی اوست.

به همین دلیل لازم دانسته که در آغاز، فهرست وار به نکات مهم تاریخی که در نتیجه کاوش های سی ساله تخت جمشید به دست آمده است، اشاره کند تا اهمیت آن برای خواننده روشن شود. یک نمونه آن یافته ها، به کشف سی هزار لوحه گلی بایگانی شده بازمی گردد. پیداست که ارزش چنین لوحه هایی برای مطالعات هخامنشی، تا چه اندازه فراوان است.


سلسله سامانیان
دسته بندی : سلسه سامانیان,,
  • بازدید : (374)

 

 


سامانیان اولین خاندان ایرانی بودند كه پس از 300 سال دوباره رسم و رسوم ایرانیان را احیاء نمودند .آنها از روستایی به نام سامان در شهر سمرقند برخاستند و حدود 108 سال در ایران حكومت كردند. وزرای آنان اغلب از شعرا ادبا و مورخان مشهور عصر خود بودند.

دیگر پادشاهان سامانی عبارتند از:

امیر اسماعیل سامانی(16سال) ابونصر احمدبن  اسماعیل(6سال) نصربن احمد(30سال) نوح بن نصر(13سال) ابوالفوراس عبدالملك نوح(7سال) ابوصالح منصوربن نوح(16سال) ابوالقاسم نوح بن منصور(9سال).

گستره فرمانروایی سامانیان

 سامانیان که منسوب به سامان خداه، دهقانی زرتشتی از نواحی بلخ و بد قولی سمرقند و مالک قریه سامان در آن نواحی بودند، از زمان خلافت مأمون در خراسان، یعنی اندک مدتی پیش از روی کار آمدن طاهریان، در قسمتی از ماوراء النهر حکومتهای مستقل کوچکی را که به حکم خلیفه به آنها واگذار شده بود، به عهده داشتند. و نسب خود را - به دنبال به دست گرفتن قدرت - به بهرام چوبینه، سردار معروف عهد ساسانیان می‏رساندند.سامانیان (۲۶۱ - ۳۹۵ ق / ۸۷۴ - ۱۰۰۴ م) یکی از دودمان‌های فارسی‌زبان در شرق ایران بودند. آن‌ها نزدیک به صد سال (از ۲۸۷ تا ۳۸۹ ه‍.ق.) در بخشی از ایران کنونی و بخش بزرگی از افغانستان و آسیای میانه فرمانروایی کردند.سامانیان بنیانگذار دومین نوایران گرائی تاریخ تمدن ایران هستند و در شكل گیری فرهنگ ،تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزائی دارند سامانیان با تلاش های همه جانبه ی خوددر آبادانی و استقلال ایران زمین كوشیدندو توانستند پس از سیصد سال استیلای اعراب استقلال و آزادی را به این مرز پرگهر(ایران)ارمغان دهند. دانش دوستی در بین پادشاهان این دوره زبانزد تاریخ ایران است ورشد سریع وپردامنه ی دانش در این دوره دلیل این مدعاست.

نقراض حکومت طاهریان:

انقراض حکومت طاهریان و ضعف و فتور تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان اعمال قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و فراغی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‏ساخت، ولایت ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، تحت رهبری امیران این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از جانب خلیفه یا به حکم استیلاء و غلبه، ضمیمه قلمرو آنها شد. با آن که استیلای این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان مستمر نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره امارت آنها، از مداخله مستقیم عمال خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در تمام این نواحی، حیاتی تازه یافت.

نصر اول مؤسس سلسله سامانی:

مؤسس این سلسله، نصر اول و عده‏ای از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به شمار می‏رفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی ظاهر شود و نیز در نتیجه نزاعهای داخل خاندان خود ایشان و بالاخره با توسعه قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار غربی منطقه نفوذ ایشان حاصل شد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانیس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حمله‏های تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی می‏کردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی عاید مردم ارتدوکس مذهب آناتولی، نمی‏شد. در ماوراءالنهر و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت می‏گرفت. که از این میان تنها بهره عمده‏ای که در مبارزه سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، تسخیر طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان مورد بحث؛ قَرَه خانیان یا ایلخانان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. مملکت ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی کُوک تورک به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.

زبان فارسی در دوره سامانیان:

در دوره ایران سامانی، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در امور اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعرانی ایرانی همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ - ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ - ۷۰ ق / ۹۳۵ - ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونه‏ای از زبان ملی خود که از تکمیل و تلفیق لهجه‏های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دبار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان «فارسی جدید» رواج پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است.

فرمانروایان سامانی عبارت اند از:

نام و لقب نه تن از پادشاهان این سلسله با توالی و مدت حکومتشان، از این قرار است:

·         اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه‍.ق.)

·         احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه‍.ق.)

·         نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه‍.ق.)

·         نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه‍.ق.)

·         عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه‍.ق.)

·         منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه‍.ق.)

·         نوح بن منصور، معروف به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه‍.ق.)

·         منصور بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۷ ه‍.ق.)

·         عبدالملک بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۹ ه‍.ق.)



سلسله صفاریان
دسته بندی : سلسله صفاریان,,
  • بازدید : (154)

 

در آن هنگام یعقوب در پارس بود و چون این شنید، پوزخندی زد و گفت:"هنگام آن فرارسیده که اختیار قدسی وی بپایان رسد". یعقوب ارتش خود را در پارس گرد آورد و برپاساخت. با اینکه میتوانست لشکریان را از همه ایران به پارس ببرد؛ ولی نگران استانهای تازه آزاد شده، بویژه استانهای مرزی بود.جاهای تازه آزاد شده ایران مستقل شکننده، هنوز آسیب پذیر بود . یورشهای درونه و برونه -همچنین خلیفه و دیگر دژآگاهان؛ هر آن میتوانستند کار شومی انجام دهند.سر انجام با اینکه بخش بزرگی از ارتش را در استانهای مرزی گمارد، ارتش پارس را به اهواز برد.المعتمد بسیار ترسیده و نرم گشته بود واداره استانهای خراسان، طبرستان، گرگان، ری و پارس را به یعقوب داد و او را ساتراپ(فرماندار) همه انها دانست.وی اینها را برای باز نگهداشتن یعقوب از حمله به بغداد انجام داد. در اینجا پاسخ نامه تاریخی یعقوب بنامهء خلیفه معتمد را بخوانید: " به خلیفه مسلمین ؛المعتمدُ ل بالله عباسیان" -هنگامیکه ما در باره بخشش و کار شما شنیدیم که استانهای بسیاری از ایران را بخود ما ایرانیان بخشیده اید؛ بسیار فریفته شدیم!ما به برادرانمان گفتیم که خلیفه بغداد تا چه اندازه بخشنده و بزرگوار است که اداره استانهای خودمان را بخودمان واگذار میکند! از کجا خلیفه قدرت چنین دَهشی را بدست آورده؟ خلیفه هرگز دارای استانهای ایران نبوده که اینک اداره شان را به ما ببخشد! اما براستی بغداد - زمانی در بین النهرین که نخستین استان ایران بود بر روی خاکستر تیسفون و بر پُشته ای از کشته شدگان سد ها و هزاران هم میهن ما ساخته شد. و شما روح سرگردان نیاکان کشته شده ما را شبها در حال گام زدن در کنار بارگه با شکوه خود میتوانید ببینید. آنها چشم در چشم شما میدوزند و شما را پریشان میکنند.آیا راست نیست که بغداد ببهای خون ایرانیان ساخته شده؟ خلیفه باید پاسخ این پرسش را به جهانیان بدهد.آیا آنچه که خلیفه و نیاکانش برای ایران کرده اند؛ میتواند نشانی از دادگستری داشته باشد؟ من یعقوب لیث، پسر لیث سیستانی ،یک مسگر ساده، یک کارگر ساده، یک فرزند ایران، با قدرت مردم ایران، با این نوشته هر دو اختیارات خلیفه را رد میکنم: 1- نفرین و محکومیت خود، برادرانم و یاران ایران ام را2-بخشش و بر گرداندن استانهای خودمان بخودمان را. من هرگونه میان آیی (دخالت) بغدادیان در کار ایرانیان را رد میکنم. ما بخلیفه بغداد نیاز نداریم که استانهای خودمان را که پیشاپیش پس گرفته ایم و برای ایران است و نه هیچ کس دیگر؛ بما ببخشد. خلیفه شاید خلیفه جهان باشد، اما هرگز خلیفه ایران نمیتواند باشد. امضاء یعقوب لیث صفاری. یعقوب نتوانست ریاکاری، فریب، نخوت، خودبینی و گستاخی خلیفه را بر دوش کشد؛ و به بغداد یورش برد. بدرون عراق راه یافت و بسوی بغداد روانه شد. الموفق برادر خلیفه که سر کرده نیروی مسلمین شده بود؛ با یغقوب در عراق درگیر شد. الموفق گفت که خلیفه، جانشین راستین محمّد پیامبر اسلام است.بنا بر این، او نماینده و نور "الله" در روی زمین است.او سخنرانی مُهند و پر آوازه ای را در زمین نبرد براه انداخت و پیروانش رونوشت آنرا در میان لشکر یعقوب پخش کردند. موفق توانست در ژرفای باور و احساس مذهبی گروه بزرگی از ارتش یعقوب رخنه کند و منطق خود را استوار سازد .او در سخنرانی اش گفت که یعقوب سپاه خود را در برابر و جنگ با فرزندان پیغمبر( نگهداران راستین خلافت اسلامی) آراسته و بکار میبرد، و بهر رو توانست یکپارچگی سپاه ایران را خدشه دار نماید . خلیفه مسلمین میگفت که یعقوب به گناه (کفر) آلوده است و او براستی یک گناهکار (کافر) است.سربازان یعقوب بایستی به سربازان اسلام پیوسته و اسلام را از دست یعقوب کافر برهانند. تبلیغ دیوانه وار و پلید مذهبی مارهای بغداد بر روی اندیشه سربازان ساده دل و خوشباور ایرانی اثر گذاشت. بنا بر این بسیاری از آنان به سربازان اسلام پیوسته و بجنگ با یعقوب برای رهایی بغداد و خلیفه و اسلام از دستان کافر یعقوب پرداختند! . سپس یعقوب بهمسایگی بغداد یورش برد، امّا با تبلیغ اسلامی عربی و نا آگاهی مذهبی ایرانیان، او در عراق شکست خورد و وادار به بازگشت به خوزستان شد.کوشش ناپیروزمندانه او برای گرفتن بغداد، پایتخت خلیفه اسلامی، سبب نومیدی وی از ساده دلی مذهبی و نا آگاهی سیاسی سربازان ایرانی هم زینه (درجه) خود شد. یعقوب جنگ با بغداد را بپایان برد در حالیکه بسیار نزدیک به برچیدن همیشگی سنّت خلیفه گری در بغداد و پس از آن در سراسر جهان بود. سپس تا سه سال به دوباره سازی درونی ایران و زنده نمودن فرهنگ ایرانی پرداخت. در همه زندگی خویش اين دو کار را پیش برد و در سالهای پسین بیشتر به این دو کار پرداخت. کوششهای فرهنگی یعقوب در بازسازی و زنده نمودن زبان ،ادبیات و فرهنگ پارسی نقش بسیار مُهندی داشته است و نام وی در زنده نمودن فرهنگ پارسی در کنار نام فردوسی جای میگیرد.او یک ملی گرا بود- به آزادی ایران بیش از رهایی اسلام میاندیشید- نگرانیش رهایی و سربلندی ایرانیان از چنگال خلفا (آیت الله های کنونی) بود - یکپارچگی ایران و زنده کردن فرهنگ آن را می پویید. هنر وی در جایگزینی زبان پارسی بجای زبان عربی در دستگاه اداریش بود و برای نخستین بار پس از یورش عربهای اسلامی به ایران، زبان پارسی دوباره زبان رسمی کشور میشد. یعقوب همه کارگزاران دادگاهها و دولت را وادار به پارسی سخن گفتن کرد. سخن گفتن به زبان عربی بجای زبان مادری را ننگ شمرده و سزا پذیر میدانست. گسترش زبان پارسی را انجام پذیر دانسته و آنرا پیش میبرد. اگر مقام رسمی در کنار(حضور) وی با کسی عربی سخن میگفت، او آنرا بر نمیتابید و واکُنش نشان میداد. گفتنی است که فردوسی شاهنامه را بزبان پارسی نوشت و یعقوب سالها پیش از وی بنیاد ایران یکپارچه و منظم را در درازنای12 سال ریخته بود و گام بسیار بلندی در زنده ماندن زبان و فرهنگ ایران برداشته بود. و گرنه شاید با کاربُرد زوری زبان عربی ؛ زبان پارسی برای همیشه رخت بر بسته و بفراموشی سپرده میشد

 

 


ليست صفحات
تعداد صفحات : 4